جدول جو
جدول جو

معنی پیله بندی - جستجوی لغت در جدول جو

پیله بندی
(لَ / لِ بَ)
عمل تنیدن کرم ابریشم پیله را، بسته بندی بادامه های ابریشم
لغت نامه دهخدا
پیله بندی
عمل تنیدن کرم ابریشم پیله را، بسته بندی بادامه های ابریشم
تصویری از پیله بندی
تصویر پیله بندی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی بندی
تصویر پی بندی
عمل محکم کردن پی دیوار یا پایۀ ساختمان
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ بَ)
عمل محکم کردن پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و امثال آن. عمل بستن پی. با فعل کردن و شدن صرف شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ بَ)
دستان نشانی (موسیقی)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ بَ)
ذوات الارجل المفصلیه. ج، پی بندیان
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
عصابه. (صحاح الفرس). عصابه که زنان بر پیشانی بندند. پیشانی بند. (برهان) ، بندپیچه. رشتۀ پیشانی بند. رشته ای که بدان پیچه به پیشانی بندند:
بپیچد دلم چون ز پیچه بتم
گشاید برغم دلم پیچه بند.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جلوگیری. دفع. پیشگیری، تمهید مقدمۀ مطلب. تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری: فلان برای مرافعۀ خود پیش بندی خوبی کرده بود، یعنی مقدماتی نیکو آماده ساخته بود
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِبَ)
منسوب به پشه بند. پارچۀ پشه بندی. یاپشه بندی، پارچۀ رقیق و تنک برای ساختن پشه بند
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ بَ)
عمل دعانویسان برای دفع یا رفع زکام و نزله. بادبندی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ چَ / چِ بَ)
شغل نیچه بند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ بَ)
استقرار جسمی خارجی که حل ناشدنی است در نسج بدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ بَ)
نوعی از صفیر که انگشتان بر دهان نهاده آوازی کنند. (غیاث). شیشه بند کردن. سر انگشتی در بن ابهام حلقه کردن و انگشتان دیگر را خم دادن و بر دهان گذاشتن و آوازی برآوردن برای خجل ساختن کسی را. (آنندراج). شیشکی بستن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیشکی و شیشه بند شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ بَ)
سرشتن تپاله. تپاله بستن. رجوع به تپاله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ / زِ بَ)
بستن پارچه بر عورت و بند کردن سر دیگر آن بطرف سرین در کمر و قیزه بند را لنگوته بند نیز گویند. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ بَ)
آینه بندان
لغت نامه دهخدا
عصابه که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند ، رشته ای که بدان پیچه را به پیشانی بندند پند پیچه: بپیچد دلم چون ز پیچه تبم گشاید برغم دلم پیچه بند. (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیل را بندد کسی که بقوت بازو فیل را ببند کشد: بر غم سیاهان شه پیل بند مزور همی خورد ازان گوسفند. (نظامی)، زنجیری که بپای فیل بندند بند پای پیل، جایی که فیل را در آن نگاهداری کنند، (شطرنج) قسمی بازی شطرنج که با یک پیل و دو پیاده بازی شود و آن تدبیری است در شطرنج بدین طریق که در پس پیل خود دو پیاده نهند تا این هر سه تقویت همدیگر کنند و مهره حریف را بدین سو آمدن نگذارند و پیل بند حریف را به پیاده خود می شکنند: بند بر پیلتن زمانه نهاد پیلبند زمانه را که گشادک (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پی بندمحکم کاری پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و غیره، عمل بستن پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینه بندی
تصویر آینه بندی
آیینه بندان
فرهنگ لغت هوشیار
تقسیم کردن خوردنی و پوشیدنی و دیگر کالاها برای مصرف کنندگان به مقدار ضرورت بطور روزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بندی
تصویر پرده بندی
دستان نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
جلوگیری پیش گیری دفع، تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری تمهید: فلان برای مرافعه خود پیش بندی خوبی کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پشه بند: پارچه پشه بندی (پارچه ای که مخصوص درست کردن پشه بند است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو بندی
تصویر پهلو بندی
کمک و مساعدت مالی نسبت بکسی مدد مالی نسبت بزیر دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلسته بندی
تصویر پیلسته بندی
خاتم بندی، خاتم کاری، واژه خاتم را پارسی دانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه بندی
تصویر سیاه بندی
عمل و کیفیت سیاه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیزه بندی
تصویر قیزه بندی
بستن پارچه بر عورت و بند کردن سر دیگر آن بطرف سرین در کمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه بندی
تصویر کیسه بندی
استقرار جسمی خارجی که حل ناشدنی است در نسج بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیزه بندی
تصویر قیزه بندی
((~. بَ))
بستن پارچه بر عورت و بند کردن سر دیگر آن به طرف سرین در کمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیسه بندی
تصویر کیسه بندی
آنکیستمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشه مندی
تصویر پیشه مندی
مشغله
فرهنگ واژه فارسی سره
بستن موقت
فرهنگ گویش مازندرانی